يكي از مباحث مهم حفاظت از منابع آبي آنست كه بدانيم مالكيت منابع آبي چهوضعيت و ساختاري دارد و آيا تعلق اين مالكيت به يك شخص تكليفي را براي مالك در جهتحفاظت و حراست بوجود ميآورد .آیاصرف داشتن حق بهرهبرداري از آب بدون داشتن مالكيت چه آثاري دارد؟
آيا ميتوان به استناد قاعده فقهي و مشهور اذن در شئي اذن در لوازم آن نيز هست، استنباط كرد كه با وجود و تحقق حق بهرهبرداري از منابع آبي لزوما حق حفاظت به بهرهبردار منتقلميگردد؟
قانون مدني كه امالقوانين و از نخستين قوانين حقوقي كشور ما محسوب است با اقتباس ازحقوق اماميه و برداشتهاي مستقيم از اجماع فقهاء در اكثر موارد همان راهي را رفته كه شرع مقدساسلام در نظر داشته است. در بحث مالكيت از نظر اسلام احترام به مالكيت خصوصي و مالكيتعمومي و مالكيت ملي يا بيتالمال ميباشد كه همين روند را در مواد مختلف دنبال نموده است.مالكيت منابع آبي نيز از اين مقوله مستثني نبوده و تابع اين روند ميباشد. قانون مذكور پساز آنكه آبرا بعنوان يك منبع همگاني و عمومي قابل بهرهبرداري جمعي دانسته تملك آنرا براي شخص منتفعداراي آثار مالكيت تلقي و هرگونه بهرهبرداري و تسلط برآن را مجاز ميشمارد. علاوه بر مالکیت ، رسیدگی به اختلاافات مربوط به آب و مراجع صالح در این امر نیز از موارد مهمی است که در این پایان نامه مورد تبیین قرار گرفته است.