مطالب کاربران فوریکا

بوی باروت در زیتون‏زار فلسطین

بوی باروت در زیتون‏زار دنیا تو را با فلاخنی شناخته است که بر کتف‏های نحیف اما مردانه‏ات، تاب می‏خورد و با دست‏های کوچکی که اتحاد صمیمانه‏ای با نهضت سنگ‏ها یافته‏اند. دنیا تو را در موسم داغ درو دریافت؛ فصلی که لهیب خوشه‏های بمب، تو را از میان شاخه‏های رقصان زیتون ربود و بر حریر لطیف رؤیاهایت، بوی تند باروت و گلوله پاشید. دیری است که دیگر ...

درسی که مورچه‏ها به فیلسوف دادند

درسی که مورچه‏ها به فیلسوف دادند روزی یک مرد فیلسوف در ساحل دریا ایستاده و شاهد غرق شدن یک کشتی بادبانی بزرگ بود. در مقابل چشم‏های حیرت زده فیلسوف، کشتی با تمام خدمه و مسافرانش زیر آب رفت و حتی یک نفر نجات پیدا نکرد. با دیدن این صحنه‏های دلخراش. فیلسوف آه بلندی کشید و با زبان اعتراض گفت: «به راستی که این دور از عدالت و انصاف است! آخر چرا باید چنین ...

سکوت دیوارها

سکوت دیوارها اینجا فلسطین است. دیوارهای سکوت را میتوان در هر خرابه متروکهای یافت، و دیوارهایی که غرق در خوناند.   اینجا فلسطین است. شاید که خداوند خواسته است تا غبار خستگی تمامی مردمان غیور را با خون پاک کند.   آنها خستهاند؛ خسته از پرتاب سنگ به دیوار سکوت. آنها خستهاند و در تلاش تا که بغض سکوت را بشکنند. ...

بخشنده‏ تر از حاتم!

بخشنده‏تر از حاتم! «حاتم طایی، مردی بسیار ثروتمند و بخشنده بود. از دست و دلبازی و بخشندگی او حکایت‏های بسیاری نقل شده است. حکایتی را در مورد او از کتاب بهارستان جامی برایتان انتخاب کرده‏ایم. «نورالدین عبدالرحمن جامی» از دانشمندان و شاعران قرن نهم هجری قمری است. او کتاب‏های فراوانی نوشته است که از جمله آنها می‏توان به لوایح، لوامع، ...

سرباز توی پارک

سرباز توی پارک دیروز من و مادر بزرگ به پارک رفتیم. یک آقا سرباز نزدیک ما روی سبزهها خوابیده بود. یک نایلوین پر از دارو هم کنار او بود. مادربزرگ، سرباز را نگاه کرد. چشمهایش کوچک شدند و آه کشید. من فهمیدم که دلش برای عمویم که تازه به سربازی رفته، تنگ شده است. مادربزرگ با غصه گفت: «خدا میداند الان جوان من توی شهر غریب چه کار میکند.» من نمیخواستم ...

" به مادرم قول داده ام که دروغ نگویم"

" به مادرم قول داده ام که دروغ نگویم" عده ای از راهزنان در بیابان به دنبال مسافری می گشتند تا اموالش را غارت کنند. ناگاه مسافری را دیدند وبه سویش رفتند وبه اوگفتند: هرچه داری به ما بده. او گفت: راستش هشتاد دینار بیشترندارم که چهل دینارش را بدهکارم و با چهل دیناردیگر باید زندگیم را تامین کنم و به وطن برسم. رییس راهزنان گفت: رهایش کنید که از قیافش پیداست آدم ...

هدایتگر بچه ها

هدایتگر بچه ها امام حسین علیه السلام فرمودند: کسی که تو را دوست دارد، از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید می کند. بحار الانوار،ج75   امام صادق علیه السلام فرمودند: محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من اهدا کنـد. تحف العقول   امام علی علیه السلام فرمودند: هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز ...

پند و اندرز گل

پند و اندرز بهترین خوشبختی ها ، یاری به دیگران است." آلبرت هوبار " شما این توان را دارید که زندگانی ای سرشار از عشق و رضایت بیافرینید ." باربارا دی آنجلیس" چنانچه به خورشید نگاه کنی ، سایه ای نخواهی یافت ." هلن کلر " اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت. "موریس مترلینگ" هر گاه تصمیم شایسته ای گرفتید ، آنرا رها نکنید." آنتونی ...

گدا و پیر زن خنده

گدا و پیر زن مردی گدا در خانهی پیرزنی را زد. پیرزن در را باز کرد. چشمش که به مرد گدا افتاد گفت: باز هم که تویی؟ دوباره آمدهای گدایی؟ گدا گفت: پس میخواستی بیام خواستگاریات؟   بدبختیها مرد فقیری به دوست ثروتمندش گفت: تازگیها خدا به من فرزندی داده اما چشمش چپ است. مرد ثروتمند جواب داد: اینکه چیزی نیست. بچهی من هم چشمش چپ است. مرد فقیر گفت: بچهی تو ...

انتظار فرج و گشایش است

انتظار فرج و گشایش است امام موسی كاظم علیه السلام فرمودند: بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است. (تحف العقول، ص403) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند: سخن طیب و پاكیزه را از هر كه گفت بگیرید،‌ اگر چه او خود،‌ بدان عمل نكند. (تحف العقول، ص391) امام موسی كاظم علیه السلام فرمودند: هر كه می خواهد كه قویترین مردم باشد بر خدا توكل ...

علم گنج

علم گنج بزرگی است امام علی علیه السلام فرمودند: علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود. (غرور الحکم و در الکلم) رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: عبادت هفتاد جزء است و بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال) امام حسین علیه السلام فرمودند: بخشنده ترین مردم کسی است که در هنگام قدرت می بخشد. (الدره الباهره ، ص24) امام ...

کم حافظه

کم حافظه   مردی به دوستش گفت: مرد حسابی چرا به این و آن گفتهای که من آدم کم حافظهای هستم. دوستش گفت: «تو اشتباه میکنی، من چنین حرف نزدهام. تو این را از کی شنیدهای؟ مرد گفت: چی را از کی شنیدهام؟   سالم مرد اول گفت: من حافظهام ضعیف شده. نشانیها را فراموش میکنم. مرد دوم گفت: من هم حافظهام ضعیف شده. معمولاً یادم می رود که چه چیزی را کجا ...